قول سدید

بسم الله الرحمن الرحیم

قول سدید

بسم الله الرحمن الرحیم

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

معرفت الهی - جلسه دوم

پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

سلسله جلسات معرفت الهی پیاده شده ی درس های حجت الاسلام و المسلمین استاد سید محمدمهدی میرباقری در برنامه ی سمت خداست که با توجه به اهمیت آن سعی شده آن را با تکیه بر نکات مهم بازخوانی کنیم:


نکات اصلی بحث


(*) یکی از طرق تقرب به معصوم فرستادن صلوات و خواندن زیارات است. صلوات حقیقت خشوع در مقابل خلیفةالله و عبادت خداوند متعال است. اذکار یک ظاهر و یک باطن دارند. یک وقت انسان ذکر می گوید که هم فکرش و هم قلبش ذاکر است. یک وقت ظاهر وجود انسان اهل صلوات است و یک وقت باطن وجودش اهل صلوات است. خداوند به بنی اسرائیل خطاب کرده است که این برای ما هم مورد استفاده قرار می گیرد.

(*) وقتی بنی اسرائیل چهل سال در بیایان تیه سرگردان بودند بنا شد که خداوند آنها را نجات بدهد. خداوند به قریه بیت المقدس اشاره کرد که وارد این قریه بشوید. در قرآن به هر شهری، مدینه گفته نمی شود، به آنجایی که مردم اهل ایمان نیستند قریه گفته می شود. خدا می فرماید: وقتی می خواهید وارد بشوید در حال سجده، از در مخصوص وارد بشوید و از خدا بخواهید که گناهانتان را بریزید و اگر این طور شد خدا گناهان شما را پاک می کند و آن هایی که محسن هستند از فضل خودمان به آنها عطا می کنیم. در روایات معصومین داریم که ما باب الحطه هستیم اگر می خواهید از حیرت ها و سرگرانی ها نجات پیدا کنید (در دنیا همه نفس، شیطان و... ما را به سمت خودشان می خوانند و این دعوت ها ما را به حیرت می کشاند مخصوصا بعد از انحرافاتی که در اسلام به وجود آمده است که همه را در وادی حیرت برده است) باید از وادی ولایت ما وارد بشوید. و شرط ورود به این وادی این است که انسان با حالت سجده وارد بشود. یعنی تا مقام تواضع در برابر معصوم در انسان پیدا نشود (سجده) انسان نمی تواند وارد این وادی بشود. مثل سجده ای که ملائک بر آدم کردند. ملائک بر آدم سجده کردند ولی او را نپرستیدند، چون روح خدا در آدم تجلی کرده بود (که خود آن روح هم مخلوق است ولی به خاطر شرافتش به خدا نسبت داده می شود) ملائک بر او سجده کردند که این همان عبادت در برابر خدا و تواضع در برابر خلیفةالله بود. از طریق این تواضع از وادی خلیفةالله وارد وادی توحید می شویم. پس هر کس که می خواهد به طرف خدا بیاید باید از وادی خلافت بیاید.

(*) صلوات خداوند او را از نقص پاک می کند و در مقامات عالی قرار می دهد. فرمود: صلوات شما اقرار به این مقامات است. باطن صلوات این است که انسان اقرار کند و بپذیرد. وقتی انسان به مقامی اقرار می کند یعنی خودش را ذیل آن مقام می داند. اقرار به زبان اقرار نیست. انبیاء به مقامات چهارده معصوم اقرار کردند و اولوالعزم شدند. وقتی ما صلوات می فرستیم ظاهرش این است که از خدا می خواهیم صلواتش را بر او بفرستد و درجات او را می پذیریم و ما ذیل او هستیم و اگر چیزی به ما برسد ذیل صلوات بر اوست.

(*) اصل گناه، استکبار در برابر خداوند متعال است. تعزز در مقابل عزت خداست. وقتی انسان در برابر کبریای الهی استکبار می کند، این ریشه ی گناه می شود. بعد به کبر، حسد، بخل و صفات رذیله تبدیل می شود و بعد به رفتارهای بد تبدیل می شود. و اخلاق بد از فروع استکبار بر خداست. تا انسان به سجده ی تام نرسد ریشه ی گناه کنده نمی شود. اصل استکبار در مقابل خدا، برای اولیاء طاغوت است. استکبار انسان بخاطر این است که ظلمات آن ها در وجود انسان می آید. همان طور که اصل عبادت از اهل بیت است. هر کس عبادت می کند از شاخ و برگ عبادت نبی اکرم است. گناه و استکبار هم این طور است.


(*)
خداوند در قرآن لجج غامره را یک ظلماتی دانسته است که آن را توضیح داده است. این آیه تفسیر دشمنان نبی اکرم است. آن ها مثل یک دریای عمیق مواج ظلمانی هستند و فقط کشتی اهل بیت در آن جاری است، الکهف الحصین: آن ها پناهگاهی هستند که مأمن خداست و  شیطان نمی تواند ایمان او را ببرد. البته ممکن است که به جسم او آسیب بزند. مومن آل فرعون را قطعه قطعه کردند ولی چون در پناه خداوند بود، نتوانستند ایمان او را بگیرند.

(*)
پیامبر فرمود: بخیل ترین مردم کسی است که نام مرا بشنود و صلوات نفرستد. می دانید چرا؟ زیرا افراد بخیل چند دسته هستند: عده ای مال خودشان را هم نمی خورند، عده ای مالشان را به دیگری نمی دهند، عده ای حیفشان می آید که چرا دیگری مالش را به فقیر می دهد، عده ای حیفشان می آید که چرا بعضی مالشان را می خورند و عده ای حیفشان می آید که مال خودت را به آن ها بدهی و می گویند که چرا مالتان را به من می دهید. این فرد از بخیل ترین مردم است و کسی که صلوات نمی فرستد یعنی پیامبر می خواهد دستش را بگیرد ولی او قبول نمی کند. ماه شعبان ماه پیامبر است و می فرماید: در این ماه به من کمک کنید یعنی من می خواهم دست شما را بگیرم، پس دستتان را به دست من بدهید. انسان بخیل می گوید که چرا دست مرا می گیری. و بُخلش می آید که چرا پیامبر می خواهد او را شفاعت کند.