قول سدید

بسم الله الرحمن الرحیم

قول سدید

بسم الله الرحمن الرحیم

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

فتح خون - فصل اول: آغاز هجرت عظیم

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ

راوی

 در سنه چهل و نهم هجرت، ‌هنگام شهادت امام حسن مجتبی، ‌دیگر رویای صادقه پیامبر صدق به تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا، یعنی کرسی خلافت انسان کامل، اریکه ای بود که بوزینگان بر آن بالا و پایین می رفتند. روز بعثت به شام هزار ماهه سلطنت بنی امیه پایان می گرفت و غشوه تاریک شب، پهنه ای بود تا نور اختران امامت را ظاهر کند، و این است رسم جهان: روز به شب می رسد و شب به روز. آه از سرخی شفقی که روز را به شب می رساند!

بخوان قل اعوذ برب الفلق، که این سرخی از خون فرزند رسول خدا، حسین بن علی رنگ گرفته است و امام حسن مجتبی نیز با زهری به شهادت رسید که از انبان دغل بازی معاویة بن ابوسفیان بیرون آمده بود، اگر چه به دست «جعده» دختر «اشعث بی قیس».

آه از سرخی شفقی که روز را به شب می رساند و آه از دهر آن گاه که بر مراد سِفلگان می چرخد!

نیم قرنی بیش از حجة الوداع نگذشته است و هستند هنوز ده ها تن از صحابه ای که در غدیر خم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده اند و سخن او را شنیده، که: من کنت مولاه فهذا علی مولاه...

اما چشمه ها کور شده اند و آینه ها را غبار گرفته است. بادهای مسموم نهال ها را شکسته اند و شکوفه ها را فرو ریخته اند و آتش صاعقه را در همه وسعت بیشه زار گسترده اند. آفتاب، محجوب ابرهای سیاه است و آن دود سنگینی که آسمان را از چشم زمین پوشانده... و دشت،‌ جولانگاه گرگ های گرسنه ای است که رمه را بی چوپان یافته اند. عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگهایش را می پرستند. تمامیت دین به امامت است، اما امام تنها مانده و فرزندان امیه از کرسی خلافت انسان کامل تختی برای پادشاهی خود ساخته اند. نیم قرنی بیش از حجة‌الوداع و شهادت آخرین رسول خدا نگذشته، آتش جاهلیت که در زیر خاکستر ظواهر پنهان مانده بود بار دیگر زبانه کشید و جنات بهشتی لااله الا الله را در خود سوزاند. جسم بی روح جمعه و جماعت همه آن چیزی بود که از حقیقت دین بر جای مانده بود ، اگر چه امام جماعت این مساجد «ولید»،‌ برادر مادری خلیفه سوم باشد که از جانب وی حاکم کوفه بود؛ بامدادان مست به مسجد رود و نماز صبح را سه رکعت بخواند و سپس به مردم بگوید: «اگر می خواهید رکعتی چند نیز بر آن بیفزایم!»... اما عدالت که باطن شریعت است و زمین و زمان بدان پابرجاست، گوشه انزوا گرفته باشد. نه عجب اگر در شهر کوران خورشید را دشنام دهند و تاریکی را پرستش کنند! آن گاه که دنیا پرستان کور والی حکومت اسلام شوند، کار بدین جا می رسد که در مسجدهایی که ظاهر آن را بر مذاق ظاهر گرایان آراسته اند، در تعقیب فرایض، علی را دشنام می دهند؛ و این رسم فریبکاران است:‌ نام محمد را بر مأذنه ها می برند، اما جان او را که علی است، دشنام می دهند. تقدیر این چنین رفته بود که شب حاکمیت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق، خون فرزندان رسول خدا باشد. جاهلیت بلد میتی است که در خاک آن جز شجره زقوم ریشه نمی گیرد. اگر نبود کویر مرده دل های جاهلی، شجره خبیثه امویان کجا می توانست سایه جهنمی حاکمیت خویش را بر جامعه اسلام بگستراند؟

جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرک بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد،‌ چه سود که بر زبان لا اله الاالله براند؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها می کند و خانه کعبه را عوض از صنمی سنگی می گیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف کند... آیا فرزندان ابوسفیان که به حقیقت ایمان نیاورده بودند، همواره فرصتی می جستند که انتقام «بدر» را از تیره بنی هاشم باز ستانند؟ اگر این چنین باشد چه زود آن فرصت بدست آمد! آیا خلافت،‌  مسند خلیفة اللهی انسان کامل است در خدمت اقامه عدل و استقرار حق، یا اریکه قدرت دنیاپرستان دغل باز است که چون میراثی از پدران به فرزندان منتقل شود؟ چه رفته بود بر امت محمد (ص)‌ که نیم قرن بعد از رحلت او، زنازاده دغل باز ملحدی چون یزید بن معاویه بر آنان حاکم شود؟ مگر نه این که خدا فرموده است:‌ ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؟ چه بود آن تغییر انفسی که این امت را سزاوار چنین فرجامی ساخته بود؟... معاویة بن ابی سفیان که این رجعت انفسی را با عقل شیطانی خویش به خوبی دریافته بود، آن چه را که در نهان داشت آشکار کرد و یزید را به جانشینی خویش برگزید و از آن دیار مردگان، جولان گاه کفتارها و لاشخورهای مرده خوار، سخنی به اعتراض برنخاست. این جا دیگر سخن از خلیفة اللهی و حکومت عدل نیست، سخن از شیخوخیت موروثی قبیله ای است که بعد از مرگ پدر به فرزند ارشد می رسد. از کوخ کاه گلی پیامبر اکرم‌ (ص) تا کاخ خضرای معاویه،‌ از دنیا تا آخرت فاصله بود... با این همه، اگر پنجاه سال پس از آن بدعت نخستین در سقیفه بنی ساعده، این بدعت تازه پدید نمی آمد، کار هرگز بدان جا نمی رسید که خورشید تاریخ در شفق سرخ عاشورا غروب کند و خون خدا بریزد... اما دل به تقدیر بسپار که رسم جهان این است! ساحل را دیده ای که چگونه در آیینه آب وارونه انعکاس یافته است؟ سر آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه آخرت است.

عجبا! «مروان بن حکم بن عاص» که پیامبر خدا درباره پدرش فرمود: لعنک الله و لعن ما فی صلبک ـ لعنت خدا بر تو و آن که در صلب توست ـ اکنون به امر معاویه از مردم مدینه برای یزید بیعت می گیرد. عجبا، کار امت محمد به کجا کشیده است! مروان بن حکم به دروغ می گوید:‌ «معاویه در این کار بر سنت ابوبکر رفته است»‌. و تنها واکنشی که این سخن در مسجد مدینه بر می انگیزد این است که «عبدالرحمن بن ابی بکر» فریاد می کند: «دروغ می گویی! ابوبکر فرزندان و خویشاوندان خود را کنار گذاشت و مردی از بنی عدی را به زمامداری مسلمانان برانگیخت.»... و دیگر هیچ. مروان بن حکم در برابر این سخن چه بگوید؟

مورخی که این سخن را از او نقل کرده ایم نوشته است:

نه عجب اگر مروان بن حکم بن عاص در آن چنان جمعی دروغی این چنین بگوید، چرا که در آن روز چهل سال بیش از مرگ ابوبکر می گذشت و مردمی که مروان برای آنان سخن می گفت در آن روز یا به دنیا نیامده و یا کودکانی نوخاسته بودند که در این باره چیزی به خاطر نداشتند...

20 روز تا عاشورا

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۵۲ ب.ظ

ابو مخنف گوید: امام علیه السلام از هیچ آبادى نمى گذشت مگر که  عده اى با او همراه مى شدند تا به منزل زباله رسید و در آن جا چون خبر شهادت برادر رضاعى خود عبدالله بن بقطر را دریافت، نوشته اى را بیرون آورده بر مردم چنین خواند:
به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد، خبر جانگداز شهادت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر را دریافتیم. شیعیان ما از ما دست کشیده اند. اکنون از شما هر که مى خواهد برگردد از ما بر او بیعتى نیست.



مردم از چپ و راست پراکنده شده رفتند؛ مگر آنانى که از مدینه همراه حضرت  علیه السلام  بودند. امام  علیه السلام  از آن رو چنین کرد که مى دانست این مردم پنداشته اند او به دیارى که مردمش در پیروى او پایدارند و او دوست نداشت همراهش شوند مگر که بدانند چرا و کجا مى آیند و مى دانست که اگر آنان وضعیت را بدانند، جز شهادت طلبان و ایثارگران همراهش نمى مانند.
چون سحر شد جوانان و یاران خویش را فرمودند آب بسیار بردارید.

21 روز تا عاشورا

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۴۰ ب.ظ

گروه هایى که از جنیان شیعه نزد امام علیه السلام آمده عرض کردند: سرورا! ما پیروان و یاوران توییم هر چه خواهى فرمانمان ده، اگر فرمان دهى همه دشمنانت را هم اکنون بکشیم، خواهیم کرد.
حضرت علیه السلام آنان را دعا کرده فرمودند: آیا این آیه را (که بر جدم نازل شده) نخوانده اند: هر کجا باشید شما را مرگ در مى یابد هر چند در برج هاى استوار باشید.
و نیز اگر شما در خانه هاى خود هم بودید کسانى که کشته شدن بر آنان نوشته شده قطعا به سوى قتلگاه هاى خویش مى رفتند.



و اگر من در جاى خود بمانم و به جهاد نروم این خلق شب زده به چه آزموده شوند؟ و چه کسى در مشهد شهادت من (در کربلا) جاى گزیند؟ خدا در آن روز که زمین را گسترانید، آن جا را براى من برگزید و آن را پناه شیعیانم قرار داد. آن جا در دنیا و آخرت امان آنان است. شما جنیان ! در روز شنبه (روز عاشورا) نزد من آیید که در آخر آن روز (در حالى که کسى از خویشان و برادران و خاندانم نمانده تا آهنگ کشتنش را کنند) مرا مى کشند و سر مرا براى یزید مى برند.
آنان عرض کردند: اى حبیب خدا و فرزند حبیب خدا! اگر پیروى از فرمان تو واجب نبود که نمى توانیم از آن سرپیچى کنیم، همه دشمنانت را (پیش ‍ از آنکه به تو دست یابند) مى کشتیم.
امام علیه السلام فرمودند: به خدا ما بر ایشان از شما تواناتریم و لیکن  صبر مى کنیم؛ تا کسى که  باید  هلاک شود با دلیلى روشن هلاک گردد، و کسى که باید زنده ماند، با دلیلى روشن زنده بماند.

22 روز تا عاشورا

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۲:۵۳ ق.ظ

امام حسین علیه السلام چون خواست از مکه رهسپار عراق گردد به سخن ایستاده و فرمودند:
همه ستایش ها از آن خداست، آنچه او خواهد پدید آید و جز به او هیچ توانى نیست. مرگ همچون گردن بند دختران، آویزه گلوى بنى آدم است و من چونان اشتیاق یعقوب به یوسف، دیدار گذشتگان خود را چه مشتاقم! و شهادت گاهى برایم گزیده اند که ناچار آن را دیدار کنم. گویا گرگهاى حریص دشت هاى نواویس و کربلا را مى بینم که بند بند جسمم را از هم گسسته شکمبه هاى تهى و مشک هاى خالى خود را از آن انباشته کنند. از آن چه با قلم تقدیر الهى رقم خورده، گریزى نیست خشنودى خدا خشنودى ما خاندان پیامبر است بر بلاى او شکیباییم که او پاداش کامل صابران را به ما عطا کند.


ذریه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از او جدا نخواهد شد. آنان در حریم قدس کبریایى نزد او گرد آیند، چشم او به دیدارشان روشن شود و وعده خود را در حقشان وفا کند. هر کس خون خویش را در راه ما  که راه خداست مى بخشد و خود را آماده دیدار خدا کرده است، با ما رهسپار شود که من (به خواست خدا) فردا رهسپارم.

23 روز تا عاشورا

يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۱، ۱۰:۳۲ ب.ظ

شیخ مفید از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند:
چون امام حسین  علیه السلام از مدینه رهسپار شد، گروه هایى از فرشتگان نشاندار (نیزه به دست و سوار بر اسبان بهشتى) با او دیدار نموده سلام کردند و گفتند: اى که (پس از جد و پدر و برادر خود) حجت خدا بر خلایقى! حق تعالى جد تو را (در موارد بسیار) به وسیله ما یارى کرد. اکنون او ما را به مدد تو فرستاده است.



حضرت علیه السلام فرمودند: وعده گاه ما و شما گودال و بقعه اى است که در آن به شهادت مى رسم و آن کربلاست چون به در آنجا در آمدم به نزد من آیید.

عرض کردند: اى حجت خدا، فرمانمان ده که مى شنویم و اطاعت مى کنیم. آیا از برخورد با دشمن نگرانى؟ ما با توییم.
فرمودند: آنان را بر من راهى نیست و زیانم نتوانند رساند تا به جایگاه شهادت خود درآیم!

24 روز تا عاشورا

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۳۷ ب.ظ

روزی حضرت حسین علیه السلام در مجلسی که معاویه نیز حضور داشت خطاب به وی فرمودند:
من فرزند آب آسمان و ریشه هاى خاک نمناکم، من فرزند کسى هستم که در بزرگوارى برجسته و شرافت والا و نیکنامى دیرین خانوادگى بر همه اهل دنیا سرور است، من فرزند کسى هستم که خشنودى او خشنودى خداى رحمان و خشم او خشم خداى رحمان است.


تا عاشورا

سپس  فرمودندند: آیا پدر تو همچون پدر من است؟ آیا پیشینه تو هم چون پیشینه من است؟
اگر بگویى نه، شکست خورده اى، و اگر بگویى آرى، دروغ گفته اى.
معاویه علیه الهاویه گفت: گفته تو درست نیست.
حضرت فرمودندند: حق روشن و آشکار است که راه  تشخیص آن کژى ندارد و خردمندان آن را مى شناسند. (1)


پانوشت:

(1) موسوعة کلمات امام حسین علیه السلام / فصل 4 / شماره 186 - برگرفته از وبلاگ حسین مداحی

(2) خداوندا از این خرمن فقط یک خوشه می خواهم / ز کنج این دل عالم فقط شش گوشه می خواهم

25 روز تا عاشورا

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۱، ۰۴:۲۹ ب.ظ

خوارزمى مى گوید: امام علیه السلام رهسپار کوفه بود. هنگام نیم روز در یکی از منازل فرود آمد. سر نهاده و به خواب سبکى رفت.
سپس گریان از خواب برخاست. فرزندش على اکبر علیه السلام پرسید: پدر جان! خدا دیدگان تو را نگریاند! سبب گریه چیست؟
فرمودند: فرزندم! این ساعتى است که خواب آن دروغ نیست؛ من خواب سبکى رفتم، اسب سوارى را دیدم که رو به رویم ایستاد و گفت: اى حسین! شما شتابان مى روید و اجل ها با شتاب به بهشتتان مى برند. دانستم که ما را به شهادت مى خوانند.



على گفت: پدر جان! آیا ما به حق نیستیم؟
فرمودند: چرا فرزندم به آن خدایى که همه بندگان به او باز آیند.
عرض کرد: پس ما را از مرگ چه باک!
امام علیه السلام فرمودند: پسرم! خدا بهترین پاداشى که به فرزندى از پدرش مى رسد عطایت کند.


پانوشت:

(1) موسوعة کلمات امام حسین علیه السلام / فصل 4 / شماره 298 - برگرفته از وبلاگ حسین مداحی

(2) سفر عشق از آن روز شروع شد که خدا / مهر یک "بی کفن" انداخت میان دل ما

26 روز تا عاشورا

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۳۷ ب.ظ

شبى امام حسین علیه السلام از خانه بیرون آمده کنار قبر جدش رسول خدا آمد و فرمودند:
سلام بر تو باد اى پیامبر خدا! منم حسین فرزند فاطمه، منم فرزند و فرزند و نوه دخترى تو در میان بازماندگانى که میان امت خود جا نهادى. اى پیامبر خدا! تو بر آنان گواه باش که مرا تنها گذارده حقم را تباه ساختند و حرمتم را شکستند، این شکوه من است به تو تا روزى که تو را دیدار کنم.
سپس امام حسین علیه السلام گریه آغاز کرد، چون سپیده صبح دمید سر خود را بر قبر نهاد لختى به خواب رفت. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم  را در رؤیا دید که در جمعى به هم پیوسته از فرشتگان که بر راست و چپ و پیش رو و پشت سر، او را احاطه کرده بودند.
پیش آمد تا او را به سینه چسبانده میان دو دیده اش را بوسه زد و فرمودند:

فرزندم! حسین! گویا به همین زودی ها تو را مى بینم که در سرزمین کرب و بلا در میان انبوهى از امتم تشنه لب کشته و سربریده افتاده اى، آنان با این حال باز به شفاعت من امیدوارند! آنان را چه شده است خدا آنان را به شفاعت من در روز قیامت نرساند آنان نزد خدا بهره اى ندارند. حبیبم حسین! پدر و مادر و برادر تو بر من در آمده مشتاق تو هستند براى تو در بهشت درجاتى است که جز با شهادت به آن نرسى.


تا عاشورا


امام حسین علیه السلام که در رؤیا جد خود را دیده سخن او را مى شنید عرض کرد: اى جد بزرگوار! دیگر نمى خواهم به دنیا برگردم مرا دریاب و با خود به جایگاه خود ببر.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: حسین جان! تو باید به دنیا برگردى تا شهادت و پاداش بزرگ خداوندى که برایت مقرر داشته روزی ات شود، تو و پدر و برادر و عمو و عموى پدر تو در روز قیامت در یک گروه برانگیخته مى شوید تا به بهشت درآیید.
پس حضرت علیه السلام از خواب برخاسته، رؤیاى خود را براى خاندان خود و فرزندان عبدالمطلب نقل کرد. در آن روز در شرق و غرب عالم کسى غمگین تر و نالان تر از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم  نبود. (1)


پانوشت:

(1) موسوعة کلمات امام حسین علیه السلام / فصل 4 / شماره 228 و 231 - برگرفته از وبلاگ حسین مداحی

(2) روزی فرا رسد که به جرم جنون عشق / ما را به کربلای تو تبعید می کنند

27 روز تا عاشورا

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۳۳ ب.ظ

امام حسین علیه السلام  آماده شده و تصمیم گرفتند تا از مدینه خارج شوند.
در دل شب کنار قبر مادر خود آمد و نماز گزارد و با ایشان وداع کرده سپس برخاسته نزد قبر برادرش - امام حسن علیه السلام - آمده و چنین کردند و  سپس به خانه بازگشتند.
علامه ی مجلسی رحمت الله علیه این واقعه را مفصل و بدین شرح بیان کرده است:
آن شبی که امام حسین از مدینه قصد حرکت به سوی مکه را داشت، شبانه بر سر تربت مادرش حضرت فاطمه آمده و عرض کرد:
السلام علیکِ یا أُمـّاه هذا حسینک اودّعُک و هذا آخر العهد.
سلام مادر جان. این حسین توست که بر مزارت آمده و با تو وداع می کند که این آخرین دیدار است.


تا عاشورا


ناگاه از قبر آن مظلومه ندایی برخاست که:
و علیکَ السلام یا مظلوم الأُمّ و یا شهید الأُمّ و یا غریب الأُمّ.
و سلام بر تو ای مظلوم مادر، ای شهید مادر، ای غریب مادر.
پس به نحوی گریه بر آن حضرت مستولی شد که دیگر قدرت تکلم نداشت. سپس بر سر قبر برادر بزرگوارش آمد و آن حضرت را وداع گفت. (1)


پانوشت:

(1) بحار الانوار / ج 44 / ص 328 - برگرفته از وبلاگ حسین مداحی

(2) می دید خدا درد خماری جهان را / پس کرب و بلا ساخت خماری رود از یاد

28 روز تا عاشورا

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۳۶ ب.ظ

بلاذرى گوید: چون امام حسن علیه السلام به شهادت رسیدند، جمعی از شیعیان در خانه سلیمان بن صرد گرد آمدند و نامه تسلیتى به امام حسین علیه السلام  نوشته در آن آوردند: به راستى خدا بزرگترین جانشینى گذشتگان را در تو نهاده است و ما شیعیان توییم که در مصیبت تو داغدار و در غم تو اندوهگین و در شادى تو شادمانیم و فرمان تو را انتظار داریم.


تا عاشورا


امام حسین علیه السلام در پاسخ به آنان نوشتند: امیدوارم هم رأى برادرم در صلح و هم رأى من در نبرد با ستمگران هر کدام در جاى خود راست و درست باشد. اکنون حرکتى نکنید و از آشکار شدن دورى کنید و خواسته خود را پنهان کنید و تا معاویه فرزند هند زنده است از اقدام نابجا بپرهیزید، اگر او مرد و من زنده بودم نظرم به شما خواهد رسید إن شاء الله. (1)


پانوشت:

(1) موسوعة کلمات امام حسین علیه السلام / فصل 4 / شماره 181

(2) غلامتان به من آموخت در میانه ی خون / که روسیاهی ما نیز راه حل دارد

29 روز تا عاشورا

يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۰۹ ب.ظ

حضرت پس از آنکه جواب کوفیان را مرقوم فرمودندند نامه را پیچیده و مهر زدند و سپس مسلم بن عقیل را (که رحمت خدا بر او باد) فراخوانده نامه را به او داد و فرمودند:
تو را به سوى کوفیان رهسپار مى کنم. این نامه هاى آنان به من است و خدا به زودى کار تو را به آن گونه که دوست دارد و مى پسندد پایان مى دهد. امیدوارم من و تو در درجه شهدا باشیم.



در سایه برکت و خیر خداوندى رهسپار شو تا به کوفه درآیى. چون به آن جا رسیدى نزد موثق ترین مردم آنجا جاى گزین و مردم را به پیروى من فراخوان و از کمک به خاندان ابوسفیان باز دار پس اگر آنان را در بیعت با من هم داستان دیدى زود به من گزارش کن تا به خواست خدا طبق آن عمل کنم.
سپس دست به گردن مسلم انداخت و با او خداحافظى کرد و هر دو گریستند.


پانوشت:

کام مرا به تربت تو باز کرده اند / با شیر مادرم شده ام مبتلایتان

راه حل حضور قلب در نماز

شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۳۴ ب.ظ

کلام جاودان



اولین عامل به هم ریختگی حضور قلب چشم ماست
چشمی که همه چیز را می بیند. هر شخص زن و مرد، هر منظره، هر عکس، هر فیلم نمی تواند نماز خوبی بخواند. اگر بتوانید چشم خودتان را کنترل کنید انشاءالله نمازتان بهتر می شود.
اگر بتوانید چیزهایی که خدای متعال راضی نیست نگاه نکنید البته بطور جدی می توانید نماز بهتری داشته باشید.
نماز عصاره و خلاصه شدۀ رفتار و اعمال روز ماست.
اگر تمام رفتار و اعمال آدمی با حساب و کتاب باشد نماز او درست خواهد شد.


پانوشت:

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق / غرق گشتند و نگشتند به آب آلوده

30 روز تا عاشورا

شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۵۰ ب.ظ

از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند: چون امام حسین علیه السلام آهنگ عراق کرد ام سلمه (که او را بزرگ کرده بود؛ بیش از هر کسى او را دوست مى داشت و دل سوزى مى کرد و تربتش را در شیشه اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به او سپرده بود نزد خود داشت) امام علیه السلام را خواسته به او گفت:
فرزندم! مى خواهى بروى؟
فرمودند: مادر جان! مى خواهم به عراق برم.
گفت: تو را بخدا نرو.
فرمودند: چرا مادرم؟!
گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمودند: فرزندم حسین در دیار عراق کشته خواهد شد.
عزیزم! نزد من تربت توست که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آن را در شیشه اى بسته به من داد.
امام حسین علیه السلام فرمودند:  مادر جان! به خدا سوگند کشته خواهم شد و من از قضا و قدر و سرنوشت حتمى و تکلیف قطعى خداى متعال فرار نخواهم کرد.



گفت: شگفتا! کجا مى روى با اینکه کشته مى شوى؟!
فرمودند: اگر امروز نروم فردا مى روم و اگر فردا نروم پس فردا خواهم رفت به خدا سوگند مرا از مرگ چاره اى نیست. من آن روز و آن جا و آن ساعتى را که در آن کشته مى شوم و نیز آن گودالى را که در آن دفن مى شوم مى شناسم و همان گونه که تو را مى شناسم و آن را مى بینم و همانگونه که تو را مى بینم.
گفت: آیا آن را مى بینى؟!
فرمودند: اگر مى خواهى جاى شهادت خود و یارانم را به تو بنمایانم؟
گفت: مى خواهم.
پس بیش از یک بسم الله نگفت که ناگاه زمین فرو رفت تا آن جا که مرقد و مدفن و جایگاه خود و اصحاب خود را به او نمایاند و از آن تربت به او داد و او آن را با تربتى که نزد خود داشت آمیخت.
سپس امام علیه السلام از نزد او بیرون رفت در حالى که مى گفت: من در روز عاشورا کشته خواهم شد.


پانوشت:

(1) موسوعة کلمات امام حسین علیه السلام / فصل 4 / شماره 239 - برگرفته از وبلاگ حسین مداحی

(2) نام تو را تو را نوشت خدا روی هر دلی / زآن جا به بعد عشق تو کم کم درست شد

جمعه های انتظار - 3

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۶:۴۴ ب.ظ

فریاد تمنّای ظهورش چو به پا خاست
فریاد زدم بر سر دل شرم کن از خواست
خوابیم حقیقت به خدا نیست به جز این
ما غائب، او منتظر آمدن ماست


محمّد بن إسحاق المقری عن المقانعی عن بکار بن أحمد عن الحسن بن الحسین عن المعلى بن زیاد عن العلاء بن بشیر المرادی عن أبی الصدیق الناجی عن أبی سعید الخدری قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: أبشرکم بالمهدی‏ یبعث فی أمتی على اختلاف من الناس و زلزال، یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما، یرضى عنه ساکن السماء و ساکن الأرض‏.

ابوسعید خدرى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که فرمود: شما را مژده به ظهور مهدى مى دهم که به هنگام اختلاف زیاد و تزلزل مردم ، قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد ساکنان آسمان و زمین از حکومت او راضى خواهند بود و اموال را میان مردم به طور مساوى قسمت کند.


حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در عالم خواب یا مکاشفه به مرحوم آیت الله میرزا محمدباقر فقیه ایمانی فرمودند: «در منبرها به مردم بگویید و به آنان دستور دهید توبه کنند و درباره ی تعجیل ظهور (حضرت) حجت أرواحنا فداه دعا کنند. دعا برای آمدن آن حضرت مانند نماز میت نیست که واجب کفایی باشد و با انجام دادن عده ای از گردن دیگران ساقط شود؛ بلکه مانند نمازهای پنج گانه است. بر هر مرد و زن بالغ واجب است برای ظهور امام زمان غایب دعا کند».


پانوشت:

(1) الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة / ص 178

(2) آشتی با امام عصر ارواحنا فداه - صفحه 92

(3) بر من مگیر خرده که درد فراق دوست / جز با نگاه دوست مداوا نمی شود