30 روز تا عاشورا
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند: چون امام حسین علیه السلام آهنگ
عراق کرد ام سلمه (که او را بزرگ کرده بود؛ بیش از هر کسى او را دوست مى
داشت و دل سوزى مى کرد و تربتش را در شیشه اى که رسول خدا صلى الله علیه و
آله و سلم به او سپرده بود نزد خود داشت) امام علیه السلام را خواسته
به او گفت:
فرزندم! مى خواهى بروى؟
فرمودند: مادر جان! مى خواهم به عراق برم.
گفت: تو را بخدا نرو.
فرمودند: چرا مادرم؟!
گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمودند: فرزندم حسین در دیار عراق کشته خواهد شد.
عزیزم! نزد من تربت توست که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آن را در شیشه اى بسته به من داد.
امام حسین علیه السلام فرمودند: مادر جان! به خدا سوگند کشته خواهم شد و
من از قضا و قدر و سرنوشت حتمى و تکلیف قطعى خداى متعال فرار نخواهم کرد.
گفت: شگفتا! کجا مى روى با اینکه کشته مى شوى؟!
فرمودند: اگر امروز نروم فردا مى روم و اگر فردا نروم پس فردا خواهم رفت
به خدا سوگند مرا از مرگ چاره اى نیست. من آن روز و آن جا و آن ساعتى را
که در آن کشته مى شوم و نیز آن گودالى را که در آن دفن مى شوم مى شناسم و
همان گونه که تو را مى شناسم و آن را مى بینم و همانگونه که تو را مى بینم.
گفت: آیا آن را مى بینى؟!
فرمودند: اگر مى خواهى جاى شهادت خود و یارانم را به تو بنمایانم؟
گفت: مى خواهم.
پس بیش از یک بسم الله نگفت که ناگاه زمین فرو رفت تا آن جا که مرقد و مدفن و
جایگاه خود و اصحاب خود را به او نمایاند و از آن تربت به او داد و او آن
را با تربتى که نزد خود داشت آمیخت.
سپس امام علیه السلام از نزد او بیرون رفت در حالى که مى گفت: من در روز عاشورا کشته خواهم شد.
پانوشت:
(1) موسوعة کلمات امام حسین علیه السلام / فصل 4 / شماره 239 - برگرفته از وبلاگ حسین مداحی
(2) نام تو را تو را نوشت خدا روی هر دلی / زآن جا به بعد عشق تو کم کم درست شد
- ۹۱/۰۸/۰۶